پيامبر

payambar

 

Wednesday, August 10, 2005

زمين پرست

بر سيماي زيباي مام آژنگي ست به ژرفناي سر انگشتان خداي
اي فرزندان زمين ، فراسرتان را بپردازيد از شيره و انگبين
که در اين راه بي گمان خداي را مثله بايد كرد
آنك فراز بر تارك بندگان گرديد و انباز در كار بغان
در كار دميدن جان ، رماندن رامان وراهبري دام
در كار فرو ريختن بامداد
اي پردازندگان و اي بوختندگان ، ازگها را برهانيد ز خشك برگان
اي چشم فرو بستگان از آسمان و اي بينندگان و پرستندگان زمين
به نام ايزد جمبان بياغازيد
به نام ايزد جمبان
شبانه روزان زاد شونده ز خوشتن را زهدان
به نام دمنده ي جان
به ديوان را سوختگان ، بردگان و مردگان
به نام رماننده ي رامان
بر هم زننده ي تاريك تخمكان را سامان
دادار شونده
كندر زمان باد جمبان و رونده
بوختنده ي ازگ
رهاننده از سنگيني خشك برگ
نيازمند بخشنده
خشك برگان را بي نياز و كين توزنده
راهبر دام
ويراستار جام و رساننده ي خواستاران به كام
سواركار انديشه
تازنده به هر بارو با قلم تيشه
پتياره ي غم
آفريننده ي رامش به هر آينه هر چم
برگزيده ي زمين
كس مباد كز آسمان بر زمين
ستايشگر وروون
نا باور به هر آنچه باور خوانند و روان و درون
پيامبر خدانشناس
خندد به آنچه گويند ز كرپه و ناس
رهگذر مست
شك را باده نوش نه سپيد پوش و ني پست
ديوانه هستي
هزمان لكاته وار پرسه زنان در مستي