رنگ خدا
بزرگ تندیسی انسان نما
فرزندی راست و کژ به دیسه ی زاینده اش،آفریده ای زشت و زیبا
آفریده ای که اش آفریدگار کرنش کند
و چنین کرد
پس نام و کار دیگر شد،نگارنده خود نگاره گشت و به بوم اندر
بومی که زان پس رندانش در کشیدند
نگاره های بی سر
و کرنشگران بوم زی مرده بودند
زان پیشتر که نقش آوردگاه زنند،رندان خامه هاشان خون آلود
رزمگاهی با رزمندگان بی جان
با شمشیرهایی به دست اندر،هر کدام به رنگی
به رنگ خدایگانشان
رنگارنگ تک رنگ،سرخ فام
به رنگ خدا