ديوار آيات
به ساروج شب ديوار آيات
چون تيري به چشمهاشان اندر مي خلد،از كمان تاريكي
آنك به چوبدست بارو تا معبد،رهروانند
از كرنش تا بوي كالبد
آنسوترك
آذرگشسب خرد
به رقص شعله ي فروزانش بر ديوار ،ترانه خوان است:
هان اي ناگزيران
راستي را،آفتاب زيستن به خونابه ي نيازمان تر مي كند
تنها را بايد شست كه بيماران پاكيزگي را،دست آب مي كنند
آنگاه اي رستگاران
به آ تش،مهتر مهترين ناگزير را
تند يس را
بت معبد را بايد سوخت
به آذر گشسب خرد مي بايد سوختش
چون تيري به چشمهاشان اندر مي خلد،از كمان تاريكي
آنك به چوبدست بارو تا معبد،رهروانند
از كرنش تا بوي كالبد
آنسوترك
آذرگشسب خرد
به رقص شعله ي فروزانش بر ديوار ،ترانه خوان است:
هان اي ناگزيران
راستي را،آفتاب زيستن به خونابه ي نيازمان تر مي كند
تنها را بايد شست كه بيماران پاكيزگي را،دست آب مي كنند
آنگاه اي رستگاران
به آ تش،مهتر مهترين ناگزير را
تند يس را
بت معبد را بايد سوخت
به آذر گشسب خرد مي بايد سوختش